خاطره اي از دكتر سرهنگ عبادي
بنده با جناب سرهنگ موسوي راد در دانشكده پليس دانشگاه تهران هم دوره اي بودم
رسم بر اين بود كه دانشجويان تواناتر بعنوان ارشد گروهان انتخاب و معرفي ميشدند
آقا سيد توانا بود و به ارشديت گردان رسيده بود
در زمان ترخيص ، دانشجويان گردان تحت امر آقا سيد با همه گردانها متفاوت بودند
جناب سرهنگ به خاطر حالات معنوي قوي اي كه داشت تاثير شگرفي بر ايشان نهاد
به نحويكه همه آنها شهره به مداومت بر نماز اول وقت ، تلاوت قرآن كريم ، زيارت عاشورا ، دعاي توسل و ... شده بودند
جناب سرهنگ سيد غلامرضا موسوي راد از بياد ماندني ترين و تكرار ناشدني ترين نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران مي باشند
خاطره اي از مهندس سروان مجيد نصرالهي
از نيروهاي جناب سرهنگ موسوي راد :
روز حماسه 9 ديماه به همراه جناب سرهنگ در مراسم راهپيمايي در تهران شركت كردم
كم كم جمعيت فزوني يافت فزوني يافت فزويني يافت
جمعيت مردم ولايتمدار به حدي افزايش يافت كه امكان تحرك و جابجايي را از ما گرفت
در همين حين نگاهي به جناب سرهنگ انداختم
متوجه شدم كه ايشان از ازدحام جمعيت فشار زيادي را متحمل شدند
عرض كردم جناب سرهنگ لطفا از جمعيت بيرون برويد
ايشان فرمودند : چرا؟ به چه دليل از لابلاي مردم بيرون بروم؟
عرض كردم فشار جمعيت شما را آزار داده و من نميخواهم به شما آسيبي برسد
ايشان در جواب بنده با همان لبخند هميشگي اما بسيار مقتدرانه ( كه اقتدار از صفات ذاتي ايشان بود) فرمودند :
همه اين مصايب فداي يك تار موي رهبر عزيزمان آسيدعلي خامنه اي